mct-mrt

کنترل ذهن از راه دور

mct-mrt

کنترل ذهن از راه دور

مستندکابوسی ازخاطرات زندگی من


ام تی سی - ام آر تی دات بلاگفا دات کام

    http://mct-mrt.blogfa.com 

 

آیا می توان حدس زد،

که شما هم از کسانی باشید

که بصورت نامحسوس، مورد هدف

این گروهجنایتکار قرار گرفته باشید؟

 

سلام به تمام دوستانی که اکنون در حال بازدید از وبسایت ما می باشند.
و سلامی دیگر و ویژه ، خدمت آن دسته از دوستانی که

این سیستم ردیاب و جاسوسی ،

آنها را مثل من مورد هدف و حمله خود  قرار داده اند.


هم اکنون یک سال و نیم یا حدود دو سال می باشد که این گروه،

 بطور واضح و علنی مغز و فکر من را مورد هدف قرار داده است.
آنها از من چیزهایی را می خواهند که مطابق میل من نیست.
در اوایل آنها در کوچه و خیابان و از راه نسبتا دورتر از خودم

صدای آشنایان را برایم تقلید می کردند.

  • بعد ها که آنها برای گول زدن من
  • و جلب توجهم نسبت به آنها
  • و در آن صورت گوش کردن حرفهای آن ها

       به استلاح باهاشون رفیق شدم،

به قول یکی از عواملشان،  من را مورد خطاب قرار می داد و با خنده و شوخی به من می گفت:

که دنیا را برایم قبرستان کرده بودند.
خیلی حالت بد و عجیبی بود. نمی دانستم چه می شود.

  • همش انگار کسی با وسایلی پیشرفته من را بصورت مخفی میدیدند
  • و هر جا که می رفتم بدنبالم می آمدند.

آنها کاری را با من کرده بودند که گویی : 

تمام دنیا دست به دست هم داده اند

  • تا من و کار های من
  • و خطا های من را مورد سرزنش قرار دهند.

سوار تاکسی که می شدم، نفر پشت سری به من با کنایه صحبت می کرد. بطوری که من نمی توانستم ثابت کنم که با من می باشند.

 

آن  روز ها مثل توهم یا یک کابوسی عجیب گذشت و نوبت مرحله ی بعدی شد که همسایگان کناری خانه مان و همسایه های کناری آرایشگاهم با صدای بلند پشت سر من حرف می زدند.

پیش خود می گفتم که فلانی را فلان خواهم کرد و این یکی همسایه را هم فلان نقشه را برایش می ریزم تا بفهمد که نباید پشت سر من جلوی این همه آدم صحبت کند.

بسیار ترسیده بودم . بیم آن داشتم که نکند تا پاپوشی برای من بوجود بیاید.

طولی نکشید که این بحث ها به درون گوشی کشیده شد.

روزی یک آنتن را به گوشی خود وصل می کردم و بعد از وصل کردن آنتن، به درون نرم افزاری رفتم.

بعد دیدم که صدای خانواده خود را از داخل هدفون درون اتاق می شنوم.

حتی صدای حرف زدن همسایه های بالایی را می شنیدم.

پیش خود خوشحال شدم که ای جان.

چه اختراع بزرگی کردم و با ساخت این آنتن توانستم تا صدای دیگران را به این طریق بسمت تلفن خود بکشم.

غافل از اینکه همه اینها یک نقشه ای بیش نیست و در همین حین و در همین روز ها بودم که  صداهای خانواده و فامیل که به خانه ی ما مهمانی می آمدند می دیدم که پشت سر من خیلی حرف می زنند و گویی هر کاری را که داخل اتاق می کنم را با دوربین می بینند.

از طریق گوشی هم که صدای افراد را می شنیدم، نگو همسایه ما می باشد که گوشی من را هک کرده و با خانواده من همدست شده و کارهای شخصی من را به خانواده گزارش می کند .

فکر من طوری مشغول شده بود که گویی از دوربین گوشی من را می بینند و با گوشی صدایم را شنود کرده و از تمامی احوال من آگاهند.

چند وقتی به همین مموال گذشت که فهمیدم از نیرو های نظامی در تعقیب من می باشند و همسایه مان که هم خانه و هم آرایشگاه را در بر می گرفت در تعقیب من می باشند.

پیش خود می گفتم من که کاری نکرده ام. فقط با گوشی خود در ساخت و بهبود مپ و نقشه گوگل همکاری کرده ام و بعضی وقت ها از اماکن عمومی مصل بانک ها ، شهرداری و ... عکس گرفته ام و آن هم برای تکمیل نقشه گوگل و برای خدمتگذاری به مردم بود تا کار بنده ی خدایی که آدرس را گم کرده است راه بیوفتد.

پیش خود گفتم نکند که نظام فکر کرده که من خلافکار می باشم که از مراکز عمومی عکس گرفته ام و هم اکنون بدنبال من افتاده و تمامی تلفن، خانه، محل کار و ... من را به کنترل خود گرفته.

حتی من درون گوشی برای همسایمان که فکر می کردم از گروهان نظامی می بتشد درون گوشی تایپ می کردم و آنها با صدای بلند که از راه پله و  مشاعات ساختمان و .. با من صحبت می کنند.

خیلی ترسیده بودم.

ادامه مستند، کابوسی از خاطرات زندگی من

این داستان را در فرصتی بعد در همین پست برایتان بازگو خواهم کرد...